۱۳۹۳ دی ۱, دوشنبه

امپریالیسم آمریکا و سازمان مخوف شکنجه و آدم کشی سی آی ای!

صبا راهی




رابرت فیسک( 1): " او، حسنین هیکل روزنامه نگار مصری بود که برای اولین بار نوشت چگونه سی آی ای فیلم شکنجه کردن یک زن توسط پلیس مخفی(ساواک)  شاه برای به حرف درآوردن او را دست به دست بین پلیس مخفی سایر کشورها می گرداند تا آنها یاد بگیرند که چگونه یک زندانی زن را با اعمال اینگونه  شکنجه ها وادار به حرف زدن کنند."
مبارزین راه رهایی از سلطه امپریالیسم، با شناخت علمی که از ماهیت امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله از سرمایه داری دارند از ماشین دولتی سرکوب و سلطه گسترانه آن مانند سازمان مخوب سی آی ای نیز بخوبی آگاهند. سی آی ای یی که طراح کودتاها، تغییر رژیم ها و "انقلابات مخملی" در سراسر دنیا میباشد.

برای افرادی که به قولی رفیق ارجمندی "خود کمونیست" نامیده هستند، برای شیرفهم شدن شان بهتر است که از واژه ی "دلبخواه" شان "غرب" استفاده شود، تا بار دیگر ماهیت مکارانه و ضدکارگری آنها برملا شود! چرا ضدکارگری؟ برای اینکه کمونیست های واقعی برای آگاهی هر چه بیشتر کارگران و زحمتکشان نسبت به مسائل مهم سیاسی موضع گیری دارند تا ماهیت دشمنانشان را بیشتر برجسته سازند. این عده که کیلویی از "اسلام سیاسی" می نویسند، که معلوم نیست، که فردای سرنگونی "اسلام سیاسی" در ایران چه موضوع دیگری برای نوشتن دارند، کمپین بر علیه "شکنجه و اعدام" براه میداندازند و عکس نیم قد، اسم و تلفن و آدرس ایمیل و آدرس سایت و غیره را نیز پای آن میاندازند، هرگز دیده نشده که از شکنجه های سی آی ای، یا موساد صهیونیست ها حرفی به میان بیاورند، گویی که فقط در "اسلام سیاسی" در ایران شکنجه و اعدام و سر به نیست کردن زندانیان سیاسی مطرح است! یا که ... اینها از اینکه عده ای معتقد به "اسلام سیاسی" در گوانتاموبی و زندانهای سیار سی آی ای در جاهای مختلف شکنجه میشوند ککشان هم نمیگزد تازه خوشحال هم هستند! اگر اینطور نبود خب یک اطلاعیه هم بر علیه شکنجه ها و سر به نیست کردن افراد توسط سی آی ای و موساد صادر میکردند. سی آی ای مخوف قلدر که هیچ، اسرائیل صهونیست که حتی فلسطینان مشکوک به "ترویست" را بی هیچ دادگاهی به رگبار می بندد درست مثل همتای "اسلام سیاسی" اش در ایران! پس چرا این افراد که برخی شان خود را "زندان" رفته هم جا میزنند و امروز هم شده اند " رئیس کمیته لغو اعدام" حرفی درباره "غرب مدرن و متمدن" و ماشین شکنجه و آدم کشی و آدم ربایی آن چیزی نمی گویند؟

در کنار این دسته رژیم "اسلام سیاسی" در ایران هم شکنجه گری سی آی ای را محکوم نکرد، خب چرا بکند؟ خودش آنقدر جنایتکار است که سی آی ای مخوف نیاز نداشت وقتی آنرا بر قدرت نشاند تعلیم دهد، تازه ساواکی های تعلیم دیده موساد و سی آی ای هم به استخدام آن درآمده بودند و شکنجه گران جدید را تعلیم میدادند.

 فقط ملاحظه بفرمایید چه کسانی با این قبیل خبرها هیچ موضع گیری ندارند! هم "اسلام سیاسی" ها و هم "خود کمونیست های کیلویی نویس" از همه رقم!

ولی، چه کسی دست به "افشا"ی شکنجه گری های سی آی ای کرده است؟ و چه کسانی در خود آمریکا آنرا محکوم کرده اند؟

جریان "انتخابات" در ایران را که بخاطر داریم! میرحسینی ها دست به افشای احمدی نژادی ها زده بودند!جانی هایی که هر دو دستشان به خون زندانیان سیاسی دهه شصت تا شانه شان آغشته است!  و از همه مضحک تر این بود که میرحسین موسوی یکی از جلادان زندانیان سیاسی دهه شصت می گفت: "جمهوری اسلامی دوران طلایی امام نه یک کلمه کمتر و بیشتر"! یعنی توهین به شعور مردم از این بیشتر محال است! اما جریان افشاگری سنای آمریکا هم عین حکایت همان "افشاگری" های جناح های جانی رژیم جنایت زای اسلامی وابسته به "غرب" است!

حالا چرا سطر اول این نوشته با نقل قولی از رابرت فیسک روزنامه نگار انگلیسی شروع شد، در مقاله ای که ایشان در برخورد به شکنجه های سی آی ای داشته است برای اینکه رذالت بی حد و اندازه سی آی ای در تعلیم دادن شکنجه گران را به نمایش بگذارد از حسنین هیکل روزنامه نگار مصری نقل قول آورده است! این دو، رابرت فیسک و حسنین هیکل روزنامه نگار هستند، هر دو مویی در این راه حسابی سفید کرده اند، هر دو آنقدر که در جنگ ها بوده اند در "ضیافت ها" نبوده اند، رابرت فیسک بیش از هر روزنامه نگاری انگلیسی در مورد جنایات اسرائیل جانی زاده در حق فلسطینان، در رابطه با عراق و افغانستان نوشته و می نویسد، اما شما کدام از روزنامه نگاران باصطلاح "معروف" ایران را دیده اید که این جنایات، شکنجه گری های مخوف سی آی و موساد را افشا یا احیانأ محکوم کند یا قلمشان را بچرخانند و در اینباره بنویسد؟ آیا این دسته از روزنامه نگاران "دشمن مردم " ایران نیستند؟ به عبارتی واضح تر دشمن کارگران و زحمتکشان و محرومان ایران نبوده و نیستند؟

در ایران در حال حاضر دو نسل با مستندات خود از شکنجه های مخوف ساواک شاه جلاد و واوامای خمینی جلاد نوشته اند، با خود فکر میکنم آیا رذل تر از شکنجه گر و توابین همکار شکنجه گر هم پیدا میشود؟ آنهم شکنجه گران "ایرانی" که شکنجه هایشان دست به دست برای تعلیم سایر شکنجه گران توسط سی ای ای، ارباب شان میچرخد؟ گفتم همکار شکنجه گر، یادم آمد که برخی از آن خود کمونیست نامیده ها نوشته های یک تواب همکار شکنجه گر را در سایت هایشان مثل نقل و نبات منتشر میکنند، و یکی از آنها هم که خود زندانی بوده با "شهامت" تهوع آوری وکیل مدافع این گونه افراد شد.

این قلم با هر نوع شکنجه، تاکید میکنم با هر نوع اعمال شکنجه چه روحی چه جسمی مخالف است! اما با مجازات مرگ برای سردمداران رژیم اسلامی وابسته به امپریالیسم که بهترین فرزندان ایران را بخاطر عقایدشان شکنجه و اعدام کردند موافق است ، منتهی نه با چوبه دار بلکه با گیوتین!

هیچکس نباید به خاطر عقایدش شکنجه و کشته شود!

ااگر فرصت شد نوشته رابرت فیسک را در لینک زیر بخوانید استفاده از نوشته و نقل او به معنی تایید دیدگاه های سیاسی این روزنامه نگار نیست اگر چه نسبت به سایر روزنامه نگاران مسئولیت های انسانی اش( همان وجدان) اغلب بر مسئولیت حرفه اش غلبه میکند.
( 1)

۱۳۹۳ آذر ۲۳, یکشنبه

پنتاگون و داعش



بازنویسی بیانیه ماموریتی وزارت دفاع آمریکا - پنتاگون و ظهور دولت اسلامی عراق و شام – داعش

محسن نوربخش

این روز ها در همه رسانه های کشور های مختلف صحبت از جنایات وحشیانی به نام داعش هست.  کسانی که به راحتی اعدام های دسته جمعی صحرائی می کنند، زنان را به بردگی می گیرند ، بیرحمانه سر می برند و سر های بریده شده قربانیان خود را به وحشیانه ترین وجهی به نمایش عموم می گذارند.   هم چنین به دنبال ظهور داعش ، شاهد هستیم که همه رسانه های امپریالیستی در تلاش اند تا هویت ویژه ای به این پدیده نو ظهور داده و این نیرو را به عنوان دشمن اصلی بشریت به افکار عمومی معرفی کنند.  برای درک چرائی شکل گیری و رشد داعش و ماهیت آن و دست هائی که پشت سر آن می باشند ، لازم است کمی به عقب برگردیم.

بعد از پایان جنگ دوم جهانی و آغاز "جنگ سرد" در سال 1947 ، امپریالیسم آمریکا به بهانه جلوگیری از اشاعه "کمونیسم" و دفع خطر "سرخ" ، هر ساله میلیارد ها دلار خرج ارتش عریض و طویل خود می کرد و تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 ، با تجاوز به خاک کُره ، ویتنام ، لائوس و کامبوج... و ده ها جنگ دیگر و با ریختن هزار ها تُن بمب بر سر مردم آن مناطق ، کارخانه های اسلحه سازی و صنایع وابسته به آن کمپانی ها را برای سال های سال غرق در سود های کلان می نمود.  اما با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که تا آن زمان از طرف امپریالیست ها به عنوان سمبل یک کشور "کمونیستی" تبلیغ می شد و زمانی که با ارزیابی جدید امپریالیسم آمریکا ، روسیه نه به عنوان دشمن بلکه به عنوان یک رقیب به جرگه آن ها پیوست ، شهرک پنتاگون به "دشمن شماره یک" دیگری نیاز داشت تا بودجه های رسمی و علنی سالانه خود را که تنها در سال گذشته ، یعنی در سال 2013 ، بیش از 716 میلیارد دلار بوده است را توجیه کند. این دشمن جدید بنیادگرائی اسلامی بود.  به خصوص که آمریکائی ها در اواخر دهه هفتاد میلادی و آغاز دهه هشتاد ، یعنی قبل از سقوط شوروی با مسلح کردن مجاهدین اسلامی و دسته های گوناگون اسلام گرایان در پاکستان و افغانستان ، آن ها را برای مبارزه با شوروی پرورش داده و مسلح کرده بودند.

برای این که نام این دشمن جدید در افکار عمومی جا بیفتد و توجیه جنگ ها و لشکر کشی های بعدی برای امپریالیسم آمریکا امکان پذیر گردد ، به رویداد بزرگی چون حادثه یازدهم سپتامبر 2001 نیاز بود که در طی آن دو آسمانخراش "مرکز تجارت جهانی" و چهار ساختمان هم جوار آن ها ، هم زمان از بین رفتند و به این بهانه به دولت آمریکا امکان داده شد تا جنگ با "تروریسم جهانی" و مبارزه با بنیادگرائی اسلامی را در صدر اهداف پنتاگون قرار دهد.  به دنبال این رویداد دولت بوش و امپریالیسم آمریکا ، اُسامه بن لادن را "مسئول" حادثه یازدهم سپتامبر معرفی کرده و در تاریخ هفتم اکتبر همان سال ، یعنی بعد از گذشت کمتر از یک ماه از وقوع آن حادثه ، به بهانه دستگیری او به افغانستان لشکر کشی کرد و با سرنگونی دولت دست نشانده  طالبان، ضمن حضور نظامی مستقیم در این کشور به تدریج دولت حامد کرزای را شکل داد تا ضمن پیشبرد سیاست های استراتژیک خود در افغانستان و منطقه ، هم چنین شرایط را برای غارت هر چه بیشتر منابع زیرزمینی افغانستان که شامل معادن مواد فلزی کمیاب از قبیل لی تیوم ، نیوبیوم ، مولیب دنوم (که در ساختن قطعات کامپیوتر از آن فلزات استفاده می شود) ، کُبالت ، آهن ، طلا ، مس و سنگ های با ارزشی مثل زمرد ، یاقوت و فیروزه می باشد، فراهم سازد.  منابعی که ارزش آن ها تا بیش از یک تریلیون دلار ارزیابی شده اند.  روشن است که سلطه بر افغانستان شرایط را برای استفاده از منابع زغال سنگ ، گاز طبیعی و نفت سرشار آن ناحیه نیز تسهیل می کند.

اگر چه لشکر کشی به افغانستان منجر به دستگیری اُسامه بن لادن نشد اما بر آتش بحرانی دمید که امپریالیسم آمریکا برای پیشبرد سیاست های خود که حالا تحت عنوان جنگ بی پایان با تروریسم و بنیادگرائی اسلامی آن ها را تعریف می کرد ، به آن نیاز داشت.  یک سال و نیم بعد از حمله به افغانستان ، امپریالیسم آمریکا به رهبری بوش، این بار به بهانه وجود "سلاح های کشتار جمعی" و "ارتباط دولت عراق با القاعده و اُسامه بن لادن" ، ولی در واقع برای پیشبرد سیاست آمریکا در قرن بیست و یکم و تحکیم سروری این کشور بر جهان و به حاشیه راندن رقبائی مثل روسیه ، فرانسه و آلمان و هم چنین دستیابی به سهم هر چه بیشتر از منابع نفتی و گازی عراق برای خود ، در نوزدهم مارچ سال 2003 به عراق حمله کرد و رژیم دیکتاتوری صدام را در یک جنگ بیست و یک روزه از میان برداشت و چندی بعد هم ، دولت دست نشانده ای را بر سر کار آورد. جرج بوش در اول ماه مه همان سال ، یعنی فقط دو - سه ماه پس از شروع جنگ ، بر روی عرشه ناو هواپیمابر "یو اس اس آبراهام لینکلن" رفت و در زیر یک بنر بزرگ که بر روی آن نوشته شده بود "ماموریت به اتمام رسید" ، اعلام کرد که بخش اعظم جنگ در عراق به پایان خود نزدیک شده است. ادعائی که خیلی زود با درخواست پنتاگون مبنی بر افزایش شمار سربازان آمریکائی در عراق نادرستی اش در مقابل چشم همگان قرار گرفت.  تنها در سال 2007 ، یعنی چهار سال بعد ، پنتاگون خواهان اعزام سی هزار سرباز تازه نفس دیگر شد تا بتواند کنترل شهر های دیگر عراق هم چون فلوجه ، رمادی و حدیثه در ناحیه انبار را به دست بیاورد.  با رجوع به این واقعیات ، این حقیقت آشکار می شود که اگر چه جنگ در افغانستان و در عراق ، هر کدام به شکلی با دستاویز مبارزه با تروریسم و بنیادگرائی اسلامی توجیه شده اند ، اما در عمل باعث تقویت و گسترش آن پدیده ها گشته اند.

البته آمار دقیقی از کلّ تعداد کشته شده گان مردم افغانستان و عراق در دست نیست ، ولی از شروع اشغال عراق توسط ارتش آمریکا در سال 2003 تا خروج آن در سال 2012 ، یعنی برای مدت نُه سال ، در تخمین محافظه کارانه ای که زده شده است ، آمار کشته شده گان در عراق بین ششصد - تا هفتصد هزار نفر اعلام شده است.  چه بسا تعداد واقعی حتی بیشتر از یک میلیون نفر زن و مرد و کودک باشد که جان خود را در برنامه های جنگ طلبانه گروه چِینی – رامزفیلد از دست دادند.  آمار سربازان آمریکائی ای که در جنگ عراق کشته شده اند تا به حال 4493 نفر بوده است. این رقم در افغانستان 2350 نفر می باشد.  اگر چه پنتاگون تعداد دقیق سربازان زخمی شده در جنگ های افغانستان و عراق را مخفی نگاه می دارد، ولی سایت اینترنتی وزارت دفاع آمریکا این تعداد را بیش از پنجاه و دو هزار نفر اعلام کرده است.   

در سی و یکم مارچ 2004 ، وقتی که چهار سرباز قراردادی کمپانی "بلک واتر" در شهر فلوجه کشته شده و اجساد سوخته شده آن ها به دار آویخته شدند ، بوش در انتقام از این کار ، به تفنگداران دریائی آمریکا دستور قتل عام مردم فلوجه و سوزاندن پوست و گوشت زنده زنده آن ها با مواد شیمیائی فسفر سفید را داد.  گلوله های اورانیوم تُهی شده ای که ساختمان های شهر فلوجه را با خاک یکسان کردند برای چندین نسل ، سرطان زا بوده و باعث ناهنجاری های باروری و زایمانی و ناقص به دنیا آمدن نوزادان در میان مردم فلوجه و سایر شهر های عراق شده است.

اما در جنگ بی پایان با تروریسم جهانی و به اصطلاح "مبارزه" با طرفداران القاعده و باقی مانده های طالبان در افغانستان از یک طرف و "جنگ" با به اصطلاح "شورشیان" عراقی که بیشتر آن ها از بعثی های باقی مانده از ارتش شکست خورده صدام حسین و عمدتا سُنی مذهب هستند ، از طرف دیگر ، برای پنتاگون و ماشین ارتشی آمریکا ، یک معضل "ماهوی" ایجاد کرد.  چرا که آن ها ادعای جنگ با تروریسم بنیادگرائی اسلامی را در صدر اهداف خود قرار دادند ولی عملا نمی توانستند با تانک های برادلی و آبرامز و موشک های تاماهاوک ، ساخت کارخانه های مک دانلد داگلاس ، رِی تیان و جنرال داینامیکس که برای جنگ های متعارف ساخته می شوند ، به جنگ با به اصطلاح "تروریست" های غیر نظامی بمب سازی که در میان جمعیت شهر ها و ساکنین آن کشور ها زندگی می کنند ، بروند.  البته در این راستا ، نقش درُون ها یا هواپیما های بی سرنشین در کشتار مردم بی گناهی که در همسایگی فرد به خصوصی زندگی می کردند ، با بمب هائی که با لیزر هدایت می شوند ، بالا گرفت.  اما به زعم پنتاگونی ها ، برای نابودی "تروریست" های ناشناس و به دنبال آن ها در به در ، در پستو ها و زیرزمین های خانه های گِلی دهکده ها و روستا های دور افتاده افغانستان و عراق گشتن ، با نقش و ساختار ارتش آمریکا که بر مبنای جنگ با توپ و تانک و هواپیما های بمب افکن برای جنگ های متداول و متعارف با دشمنی که مجهز به وسائلی مشابه تجهیزات خودشان می باشد ، ساخته و پرداخته شده است ، همخوانی ندارد.

با لشکر کشی امپریالیست ها به افغانستان ، جنگی که تا هنوز هم ادامه دارد ، آن ها با مقابله نظامی با طالبان که دارای ارتش منسجمی بوده باشد ، روبرو نبوده و نیستند و هم چنین سقوط سریع بیست و یک روزه ای ارتش به اصطلاح منسجم عراق با گارد ریاست جمهوری صدام حسین هم اگر به کنار گذاشته شود ، رشد تاکتیک های مبارزاتی پارتیزانی این به اصطلاح "شورشیان" و "تروریست ها" در افغانستان و عراق (که به خاطر عدم واژه مناسب تری برای تعریف ماهیت واقعی آن ها ، در این نوشته از آن ها به همان اسم "شورشی" و یا "تروریست" یاد می شود) که شامل بمب های دست ساز کنار جاده ای ، کارگذاری و انفجار بمب در اتوموبیل ها ، بمب گذاری های انتحاری می باشند ، بسیاری از ایده لوگ های پنتاگون را به بررسی مجدد نقش ارتش آمریکا در جنگ های "ضد شورشی" و بیان تعریف جدیدی از ماهیت و عملکرد این ماشین عظیم نظامی وادار کرد.   

یکی از نظریه پردازان پنتاگون ، به نام جان ناگِل - یک سرهنگ بازنشسته ارتش آمریکاست که تا به حال سه کتاب نوشته و چاپ کرده است.  کتاب اول او به نام "یاد بگیریم با چاقو سوپ بخوریم: درس های ضد شورشی از مالایا و ویتنام" (1) ، درس گیری از شیوه های "ضد شورشی"  غیر متداول ارتش انگلستان در مبارزه و سرکوب وحشیانه چریک های کمونیست مالزی در مستعمره آن زمان بریتانیا به نام مالایا (1946 – 1960) و هم چنین تجربیات حاصله از جنگ ارتش آمریکا با ویت کنگ های کمونیست در ویتنام شمالی (1959 – 1975) ، می باشد.  وی فارغ التحصیل مدرسه نظامی وست پوینت آمریکا و دانشگاه آکسفورد انگلستان است که بعد از هشت سال مطالعه و تحقیق و کسب تخصص در مورد جنگ با "پارتیزان ها" یا "شورشیان" ، کتاب مذکور را چاپ کرده بود.  یک سال بعد از چاپ آن کتاب ، یعنی در سال 1991 ، وی در جنگ اول آمریکا با عراق به نام عملیات "توفانِ صحرا" شرکت کرد و برای بار دوم هم در عملیات "آزادی عراق" از سال 2003 تا 2004 به عنوان فرمانده یک گردان تانک در شهر خالدیه که بین فلوجه و رمادی ، در جائی که به نام "مثلث سُنی"  در ناحیه انبار واقع شده است با سُنی ها یا با دشمنانی که به قول او حتی صورت آن ها برای ما سربازان ارتش آمریکا هویدا نبود ، جنگید.  وی و هم نظران او در پنتاگون معتقد هستند که بزرگترین عاملی که آینده ارتش آمریکا را تهدید می کند جنگ نامتعارف با تروریست ها و شورشیان است.  وی در سال 2004 توسط پل ولفوویتز که در آن زمان با سمت معاونت وزیر دفاع ، در پنتاگون به سر می برد ، به پنتاگون فرا خوانده شد.  در آن جا ، جان ناگِل به عنوان یکی از ایده لوگ های پنتاگون از طرف ژنرال دیوید پترائوس ماموریت گرفت تا با همکاری فرد دیگری ، با استفاده از تخصص آکادمیکی خود در مورد جنگ های ضد پارتیزانی گذشته نه چندان دور (انگلیسی ها در مالایا و آمریکائی ها در ویتنام) و تجربه جنگی شخصی خود با "شورشیان" سُنی عراقی ، "دکترین" نقش و وظیفه ارتش آمریکا در رابطه با مبارزه "ضد شورشی" را بازنویسی کند.   او قسمت های منزّه شده کتابچه ارتش را در کتابی به نام "راهنمای میدان نبرد ضد شورشی ارتش/سپاه تفنگداران دریایی" ، در سال 2007 به چاپ رساند.(2)   کُنه نوشته های او برای پنتاگون ، بعد از بازنشستگی او از ارتش ، در کتاب سوم او تحت عنوان "جنگ های چاقوئی: خاطراتی از جنگ مدرن، در تئوری و عمل" (3) به چاپ رسیده است که انعطاف در عملکرد ارتش آمریکا به عنوان بزرگترین ارتش جهان با قابلیت جنگی کلاسیک و توانمندی آن در مبارزه "ضد شورشی" با تروریست ها بمب ساز را توضیح می دهد. 

جنایتکاران برنامه ریز پنتاگون معتقد هستند که برای شکست و نابودی خیل "شورشیانی" که در میان جمعیت شهر ها زندگی می کنند و چهره آن ها برای ارتش آمریکا هویدا نیست ، اول باید به آن ها هویت نظامی داد تا بتوان "افراد دشمن" را از غیر نظامیان تشخیص داده ، تا با آن ها به مبارزه برخاست و آن ها را نابود کرد.   البته ، اگر چه نیاز امپریالیست ها این هست که مدت این مبارزه با تروریست ها "بی پایان" باشد ولی تا ایجاد "دشمن شماره یک" بعدی ، دست و پنجه نرم کردن با آن ها حداقل برای چندین و چند سال عملا به طول بکشد!  به زعم نظریه پردازان خون ریز وزارت دفاع ، باید برای عناصر منفرد بمب ساز و دار و دسته های بی نام و نشان تروریستی موجود و پراکنده- از-هم آن ها ، آن چنان ظرف و مَحمِلی ایجاد شود که همه آن تروریست ها رهبری یک نفر را قبول کرده و در زیر پرچم او گرد هم بیایند تا همه آن ها هویت مختص به خود را به عنوان یک "دشمن واحد" پیدا کنند.  ظهور داعش به عنوان یک گروه بنیادگرای اسلامی و پیوستن سایر نیروهای اسلامی دیگر به آن ، چه به صورت فردی و چه به صورت گروهی و رشد نسبتا سریع لشکر دولت اسلامی در قلمرو عراق و "شام" یا همان سوریه را از این منظر می توان توضیح داد. 

با نگاهی به تاریخ سلطه امپریالیسم به روشنی می توان دید که همواره جنگ افروزی از طریق مناقشات مرزی ، قومی و مذهبی از راه و رسم های خبیثانه امپریالیست ها به سرکرده گی امپریالیسم آمریکا بوده است که گروه های مرتجع دو کشور را به جان یکدیگر انداخته و از قِبَل این معرکه سود های سرشاری برده اند. این امر حتی در مورد مردم یک سرزمینی که ممکن است دارای زبان یا آداب و رسوم متفاوتی باشند و از مذاهب مختلفی پیروی کنند نیز صادق هست. لازمه فروش بیش از 759 میلیون دلار اسلحه آمریکائی به کشور های دیگر در سال گذشته ، همواره وجود و ادامه جنگ یا خطر وقوع جنگ بوده است تا میلیارد ها دلار از بودجه های کشور های درگیر که خود به نوبه از استثمار کارگران و زحمتکشان و یا از غارت منابع طبیعی و زیرزمینی آن کشور ها حاصل شده ، به یغما برده شود.  امپریالیست ها با انواع حیله ها ، با دامن زدن و اهانت به مقدسات یک فرقه علیه فرقه دیگر ، باعث نفاق و جنگ افروزی بین آن ها شده تا بتوانند به راحتی سلاح های مرگبار خود را به دو طرف منازعه و میان همسایگان آن ها بفروش برسانند.

در سال 2013 ، یعنی یک سال بعد از خروج سربازان آمریکائی از عراق ، وقتی مردم شهر حُویجه در ناحیه انبار که عمدتا سُنی مذهب هستند ، با الهام از تظاهرات در میدان تحریر در قاهره ، پایتخت مصر ، با چادر زدن در جاده اصلی شهر حُویجه ، مسیر حرکت کامیون هائی که محصولات وارداتی را به شهر بغداد می بردند ، مسدود کردند تا بدین وسیله نارضایتی خود را به دولت دست نشانده نوری مالکی نشان داده باشند ، در بیست و سوم آوریل 2013 ، ارتش و پلیس عراق ، به بهانه کشته شدن یک پلیس راه و زخمی شدن چند تن دیگر از آن ها که در آن حادثه ، اسلحه های خود را هم از دست داده بودند ، تجمع معترضین را به رگبار گلوله بستند و چندین صد نفر را بیرحمانه به هلاکت رساندند.  بعد از آن هم با به آتش کشیدن چادر ها ، به تجمع چهار ماهه مردم شهر حُویجه پایان بخشیدند ، اما برای سه روز  متوالی درگیری های مسلحانه ای بین نیروهای ارتشی و "شورشیان" صورت گرفت.   قتل عام مردم شهر حُویجه و کشتار بیرحمانه تظاهر کننده گان توسط ارتش و پلیس عراق ، نفرت و انزجار مردم آن نواحی از دولت دست نشانده آمریکا و ارتش دست ساز امپریالیسم اشغالگر در عراق را چندین برابر کرد.

علیرغم اشغال عراق و هزاران جنایت بزرگ و کوچک ارتش آمریکا علیه مردم عراق ، زمانی که هنوز آمریکائی ها نتوانسته بودند مقاومت علیه اشغالگری شان را در این کشور نابود کنند ، چندین خیزش مردمی در کشور های عربی اوج گرفتند که به بهار عربی معروف شدند.  بعد از یورش مستقیم نظامی امپریالیست ها به لیبی و متلاشی کردن رژیم دیکتاتوری قذافی نوبت به سوریه رسید.  برای سرنگونی دیکتاتور سوریه و در خدمت به همین هدف، بار دیگر بنیادگرائی اسلامی به خدمت گرفته شده و به صحنه فرستاده شد. در همین راستا بود که دار و دسته های اسلام گرای تروریست از طریق عربستان ، قطر و امارات عربی و... تجهیز و به سوریه اعزام شدند. تا به کمک آن ها شعار "بشار اسد باید برود" متحقق گردد. این فرصتی بود برای رشد روز افزون داعش.

پنتاگون تحت پوشش ارائه کمک های نظامی به نیروهای به اصطلاح معتدل ارتش آزاد سوریه ، افراد داعش را که ملغمه ای از جنایت کار ترین و خطرناک ترین افراد سوریه ، عراق ، لیبی و سایر کشور های عربی هستند ، با کمک مالی عربستان سعودی ، کویت و شیوخ امارات عربی ، در اردوگاه هائی در قطر ، اردن و ترکیه ، آموزش های نظامی می داد.  بعد ها وقتی به دستور فرماندهان ارتش عراق ، سربازان عراقی در موصل با تسلیم شدن در مقابل داعش ، تمام وسائل نظامی و اسلحه های سبک و سنگین آمریکائی خود را در اختیار داعشی ها قرار دادند ، دیگر به جای حمله های شبانه و قرار داشتن دشمن در تاریکی ، یک حکومتی اسلامی ، با ارتشی در خور آن با تانک و کامیون های نظامی ، با اسلحه های سبک و سنگین در سرزمین و قلمروی مشخصی ایجاد می شود که پرچم و هویت مشخص خاص خود را دارد.  حال اگر سربازان عراقی بعد از تسلیم شدن به داعشی ها ، به طور دسته جمعی تیرباران می شوند ، پنتاگون را چه باک!  اگر جمعیت شهر های مختلفی در سوریه و عراق که پیرو مذاهبی به غیر از اسلام وهابی هستند ، یا کشته یا بی خانمان شده و به زنان شهر هائی که در کنترل داعش در می آیند ، تجاوز شده و آن ها را به عنوان کنیز به فروش می رسانند و داعشیان ، کودکان را هم چون گرگان هاری که در میان گله گوسفندان افتاده باشند ، از بین می برند ، پنتاگون را چه باک! 

مدت ها قبل ، در جنگ سوریه ، داعشی ها از خود فیلم های ویدیوئی در اینترنت پخش می کردند که در آن ویدیو ها با بریدن سر سربازان اسیر سوریه ای و یا خوردن قلب آن ها در جلوی دوربین ، وحشیگری جنون آمیز خود را برای ایجاد ترس و وحشت در میان مردم نشان میدادند.

افرادی که به گروه داعشیان پیوسته اند ، در عراق ، عمدتا از باقی مانده گان "ارتش بعثی صدام حسین" ، "القاعده" ای های سابق و سُنی هائی هستند که از زمان اشغال عراق ، هم توسط آمریکا سرکوب شده و هم به دست رژیمی که توسط آمریکا به قدرت رسیده است، مورد تعرض قرار گرفته اند. افراد این گروه تروریستی در سوریه هم عمدتا از سُنی هائی هستند که سالیان سال یا خود سرکوب شده اند و یا افراد خانواده شان توسط حافظ اسد و بعد ها به دستور پسرش بشار اسد ، سر به نیست شده اند.  در لیبی هم اراذل و اوباش و انگل های جامعه به عنوان بنیاد گرایان اسلامی که قبلا توسط آمریکا برای سقوط حکومت دیکتاتوری قذافی تمرین داده شده و مسلح شده بودند ، به خیل داعشی های جنایت کار پیوسته اند.  مردم ما با کیفیت این نوع اراذل و اوباش آشنا هستند.  آن ها بیاد دارند که در سال 1357 (1979) بعد از توافق امپریالیست ها بین خود و دار و دسته خمینی در کنفرانس گوادلوپ و با قبول سه شرط اصلی حفظ ارتش و ادامه فروش نفت و سرکوب کمونیست ها و آزادیخواهان ، اجازه دادند که دار و دسته خمینی به قدرت برسند و از همین نوع اراذل و اوباش و لومپن های جامعه بودند که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بنیان گذاری کردند.

داعشی های سوریه و عراق با بریدن سر دشمنان خود ، با کشتن کودکانی که از مذاهب دیگر هستند ، دست به آن چنان جنایات بی شماری زده اند که در تاریخ جدید بشریت کم سابقه بوده است.  اعمال وحشی ترین جنایات هولناک همان چیزی بود که پنتاگون در واقع روی آن برای به وجود آمدن داعش حساب کرده است.  آن ها با ایجاد رعب و وحشت ، نه تنها مردم شهر های مختلف در سوریه و عراق را آواره کشور های هم جوار کرده اند ، بلکه با ضبط فیلم جنایات قسی القلبی که مرتکب می شوند و در اینترنت به نمایش می گذارند ، سعی می کنند تا سربازان آمریکائی در دید همگان به عنوان "فرشتگان نجات" دیده شوند و همگان در چشم انتظار ورود آن ها به مثابه "ناجی زمانه" به سر ببرند.  این درست همان چیزی است که نظریه پردازان پنتاگون به دنبال ایجاد آن تحت عنوان "بهبود روابط عمومی" ارتش آمریکا با مردم محلی هستند.

تعجب آور نیست که همه سخنگویان امپریالیسم آمریکا بر این امر متفق القول شده اند که مبارزه با داعش یک مبارزه طولانی مدت خواهد بود و جنگ پنتاگون با داعش نمی تواند فقط از طریق بمباران های هوائی موفقیت آمیز باشد بلکه به پیاده کردن سرباز با مقابله با این "شر" نیاز هست!  چرا که ازدیاد پرواز هواپیما های بمب افکن بی سرنشین ، نمی تواند به تنهائی جوابگوی ریخت و پاش های چندین صد میلیارد دلاری پنتاگون برای خرید آخرین و مدرن ترین تجهیزات نظامی برای ارتش آمریکا باشد.  به همین دلیل هم از حزب دموکرات - لئون پانه تا - وزیر سابق دفاع معتقد است که جنگ با داعش ، دامنه ای سی ساله خواهد داشت و می تواند به کشورهای دیگر مانند لیبی ، نیجریه ، سومالی و یمن کشیده شود.  هنری کیسینجر – وزیر سابق امور خارجه – معتقد است که برای از بین بردن ساختار داعش و نه پخش کردن افراد آن به مناطق مختلف ، به سربازان ارتش آمریکا نیاز هست.  از حزب جمهوری خواهان ، سناتور ایالت آریزونا – جان مک کین که به زودی رئیس کمیته با نفوذ "نیروهای مسلح" در سنا خواهد شد ، کمیته ای که چند صد میلیارد دلار بودجه سالانه وزارت دفاع و نیروهای نظامی را تعیین میکند ، خواهان فرستادن سربازان چکمه پوش آمریکائی به منطقه برای "شکست" داعش می باشد.  بدون شک این سناتور مجری برنامه های پنتاگون را می توان از جمله دست های نامرئی دانست که پشت سر داعش قرار دارند.  دفتر سناتور مک کین بار ها مجبور شده است که در مورد عکس هائی که از او در اینترنت پخش شده اند که در سفر های متعدد او به منطقه و در نشست و برخاست هائی که وی با نیرو های ضد بشار اسد به منظور مسلح کردن آن ها گرفته ، توضیح بدهد که فلان کسی که در عکس دیده می شود و یکی از کسانی است که در کنار مک کین ایستاده اند ، به داعش نپیوسته و از رهبران داعشی نیست !

لئون پانه تا ها ، هنری کیسینجر ها ، جان مک کین ها و دیگر صاحب نظران امپریالیسم آمریکا ، طبق برنامه از پیش ریخته شده پنتاگون ، افکار عمومی را برای یک جنگ طولانی مدت بین ارتش آمریکا با داعشی ها آماده می کنند.  با وجود این همه کشتار و جنایات داعشی ها از مردم بی گناه ، پنتاگون اجازه می دهد تا داعشیان آدم خوار ، سر فرصت ، چنگ و دندان خونین خود را بیشتر در قلب سوریه و عراق فرو بکنند و با سر بریدن ها ، با به رگبار گلوله بستن ناگهانی مردم بی گناهی که در خیابان ها و اتوموبیل ها در حال حرکت هستند ، با اعدام های دسته جمعی بیابانی ، با پرتاب کردن اسیرانی که دستشان از پشت بسته شده از بالای کوه های سنگی به پائین ، آن چنان محیط ترس و وحشتی ایجاد بکنند که وقتی سربازان آمریکائی به سرزمین آن ها وارد می شوند ، به آن ها نه به عنوان سربازان اشغالگر خارجی بلکه به عنوان ناجیان دلسوز و فرشتگان نجات دهنده نگاه کرده بشود.  به واقع این واقعیات دلائل شکل گیری و رشد داعش را روشن می سازد و نه تبلیغات دروغین ماشین تبلیغاتی امپریالیست ها که به هر وسیله ای متوسل می شوند تا نقش خود را در رشد و گسترش بنیادگرائی اسلامی و داعش لاپوشانی نمایند.
 
اما در پیشبرد برنامه ها و مقاصد شوم امپریالیست ها در منطقه ، محاسبات پنتاگون با مقاومت و مبارزه پیش بینی نشده زنان و مردان مبارز و دلیر در کوبانی ، بهم ریخته شد.  آن ها امیدوار بودند که کوبانی هم همچون موصل ، تلعفر ، سامره ، سعدیه و تکریت سریعا سقوط کرده تا در کنترل و جزء قلمرو داعشی ها در بیاید.  ولی مقاومت دلیرانه و قهرمانانه مبارزین کُرد ، به خصوص زنان مسلح و شیردل کُرد در دفاع از کوبانی ، باعث افشای نقش و رسوائی رابطه کشور هائی همچون ترکیه با داعشیان شد و دست امپریالیسم آمریکا به عنوان سرکرده گروه شصت و دو کشوری ائتلافی در به اصطلاح مبارزه با داعشیان را رو نمود.  فریاد کوبانی ، کوبانی در سراسر جهان ، باعث دلگرمی همه خلق هائی شد که به عینه دیدند که بدون چشم داشت به دست قدرت های امپریالیستی و تنها با اتکاء به مبارزه مسلحانه نیروهای مردمی ، می توان با سیاه ترین ارتجاع جنگید و تسلیم آن نشد.  حتی اگر کوبانی در آینده نزدیک سقوط هم بکند ، هنوز توانسته است با مقاومت حماسه آفرین خود در مقابل نیروهای ددمنش داعشی ، پیام خود را به گوش جهانیان رسانده باشد و این برای مردم کوبانی پیروزی محسوب می شود.

بیست و یکم نوامبر 2014

زیرنویس ها:
 (1Learning to Eat Soup with a Knife: Counterinsurgency Lessons from Malaya and Vietnam
مالایا کشوری است که بعد ها به شبه جزیره مالزی تغییر نام داد.  مالایا دارای معادن غنی فلز قلع (حلبی) و جنگل های درختی که از شیره آن لاستیک گرفته می شود ، بود.  ارتش انگلستان در مبارزه و سرکوب وحشیانه چریک های کمونیست مالزی (ارتش آزادیبخش ملی مالایا) در مستعمره آن زمان خود به نام مالایا (1946 – 1960) از شیوه های "ضد شورشی" ای استفاده کرده بود که با "توافقنامه بین المللی ژنو" متضاد بود. 
The U.S. Army/Marine Corps Counterinsurgency Field Manual (2)
(3) Knife Fights: A Memoir of Modern War in Theory and Practice    


۱۳۹۳ آذر ۱۴, جمعه

چه کسانی نیروهای داعش، حزب الله القاعده طالبان را تعلیم میدهند؟

چه کسانی نیروهای داعش، حزب الله القاعده طالبان را تعلیم میدهند؟

همین هایی که در فیلم زیر میبینید. 

این فیلم بسیار دردناک است، اما حتما ببینید. ببینید حقایق را ببینید و قضاوت کنید.

در فیلم زیر که توسط یک رهگذر گرفته شده، دیده میشود که پلیس رسمی نیویورک چگونه Eric Garner پدر 43 ساله ای را در روز روشن جلوی چشمان عابرین به قتل میرسانند!

چیزی که در رفتار این پلیس ها دیده نمیشود رفتاری "متمدانه و بشری" است! اریک وقتی از کول او بالا میروند، گلویش را میگیرند که حالت خفگی به او دست میدهد، چندین بار میگوید " نمی توانم نفس بکشم"، اما پلیس دیگری سر او را محکم بر روی آسفالت فشار میدهد، عابر شجاعی که از این صحنه ها فیلم گرفته، شاهد است و اعلام میکند که اریک دیگر نفس نمیکشد، اریک پس از اینکه به بیمارستان منتقل میشود می میرد!

فقط ببینید وقتی در روز روشن جلوی چشم مردم وحوش نظامی آمریکا چنین ددمنشی از خود نشان میدهند شبها در خیابانها، در زندانها، در خانه های مردم، در کوچه و پس کوچه ها چه جنایاتی که مرتکب نمی شوند!

آنهایی که فکر میکنند اوباما رئیس  جمهور آمریکا"دلسوز" مردم ایران است و وقتی ندا آقا سلطانی( که به نظر این قلم قلابی به قتل رسید) به کف خیابان می افتد و چند دقیقه بعد در تمام دنیا مثل بمب صدا میکند، و او(اوباما) اشک تمساح میریزد که قلبش از دیدن صحنه مرگ او به درد آمد و بعد دستور ساختن مجمسه ای از ندا را میدهد، چطور برای مردم خودش دلش نمی سوزد؟ و برای مردم ما دایه ی دلسوزتر از مادر میشود؟ چطور وحوش نظامی خودش وقتی اریک را اینچنین به قتل میرسانند ککش هم نمیگزد؟

شمائی که فکر میکنید آمریکا برای مردم ما "آزادی و تمدن" میآورد، آیا منظورتان از همین نوع تمدنی است که در فیلم میبینید؟ اینها همان هایی هستند که حزب الهی ها رژیم شاه(ساواکی های جانی) را تعلیم دادند و وحزب الهی های رژیم خمینی را.

آیا نوع "تمدنی" که در فیلم می بنینید شما را به فکر نمیبرد که این وحوش نظامی آمریکا همانهایی نیستند که داعش و حزب الله و طالبان و القاعده و صهیونیست ها را تعلیم داده اند.

نه، واقعا فکر میکنید که این جانیان برای ما "دموکراسی و تمدن" می آورند؟  

ویدئو کلیپی که یک رهگذر فیلم گرفته است


'I can't breathe': Eric Garner put in chokehold by NYPD officer – video



۱۳۹۳ آذر ۱۲, چهارشنبه

صبا راهی - خامنه ای: جهانخوار عزیزم بگو تا خون بریزم


خامنه ای : جهانخوار عزیزم بگو تا خون بریزم

(پنتاگون : شیعیه ایران مصمم برای مقابله با داعش)




صبا راهی

در حالی که امروز چهارشنبه ، دوازدهم آذر ۱۳۹۳ برابر با سوم دسامبر ۲۰۱۴برخی از روزنامه های انگلیس مانند گاردین و ایندیپندت سرتیتر خود را به خبر "پنتاگون میگوید ایران داعش را بمباران میکند " اختصاص داده اند، اما شما در هیچ یک از رسانه های رژیم در داخل ایران به این خبر برخورد نمیکنید! چرا؟ علت آن چیست؟ چرا رژیم این خبر را "امروز" از مردم پنهان میکند؟ خب، اگر رژیم اسلامی اینهمه "قدرتمند" است که "سرخود" میرود و داعش وحشی را بمباران میکند، چرا نباید این "قدرت خود بخودی" را به رخ مردم ایران بکشد؟ تا بیشتر رعب و وحشت ایجاد کند که سرکوب های بیشتری در راه است؟  چرا امروز تیتر خبرها در رسانه های ایران، "دلخوش کنک" است؟ امروز سرتیترهای روزنامه های رژیم، دارند مردم را برای خبر گردن نهادن به یکی از "هولناک ترین" امتیازاتی که رژیم الهی توسط ماتحت متفکرین "روشنفکران شیعیه اش" به آمریکا پشت درهای بسته مذاکرات هسته ای داده است آماده می سازند، به تیتر خبرها در روزنامه ای امروز در ایران توجه فرمایید:

ظریف:  پایان خوش مذاکرات هسته ای نزدیک است
روحانی: برداشت تحریم را حق مسلم خود میدانیم
جن ساکی سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا : تحریم های جدید علیه ایران اجرا نمی شود
رئیس مجلس: از مذاکرات هسته اخیر ارزیابی منفی ندارم
رئیس جمهور : پای وعده هایم ایستاده ام
رئیس جمهور: دوران افراط و فضای امنیتی بسر آمده است
حسن خمینی: بستن فضا فایده نخواهد داشت
روحانی : به وعده های انتخاباتی خود وفادارم
وزیر صنعت : صنایع وابسته را حمایت میکنیم
ظریف: ایران قدرتمندتر و آسیب ناپذیرتر از گذشته است

چه شده؟ امروز همه اینها "وعده" میدهند؟ خبری از خط و نشان کشیدن نیست؟ چه شده که آخوندها با دمشان امروز گردو می شکنند؟

برداشت تحریم را حق مسلم خود میدانیم یعنی چه؟ مگر تحریم برداشته شده؟ تازه اگر برداشته شود، با چه شرایطی؟ چه امتیازات خونبار بیشتری از جیب کارگران و زحمتکشان این مفت خوران به آمریکا و شرکا داده اند؟

رژیم اسلامی، سگ زنجیری آمریکا، با چنین وعده هایی دارد برای شیعیه "قربانی" میکند! قربانی میکند دسترنج کارگران و زحمتکشان را، نه تنها دسترنج آنها را بلکه جسم آنها را نیز در جنگی که در راه است قربانی کند!

این شرایط چگونه بوجود آمد؟

وال استرتیت ژورنال: اوباما در نامه محرمانه خود به خامنه ای تاکید داشت توافق گسترده با قدرت های جهانی در آینده ی هسته ای ایران بستگی به هر گونه همکاری برای مقابله با داعش(دشمن مشترک شان) دارد. (1)


توجه: بیست و چهار توامبر دوهزار و چهارده مذاکرات نهایی  هسته ای به تعویق می افتد. چرا؟

دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس پیش تر در ماه اوت به ایران پیشنهاد پیوستن به جامعه بین المللی برای مقابله با "تهدید تروریسم" میدهد، و رژیم شیعه در ایران را برمی انگیزاند تا با "دشمن مشترک شان" حکومت سُنی ها در بغل گوشش یعنی عراق و سوریه بجنگند! (2)

به راستی
چرا ایران از بمباران داعش در جنوب عراق به مردم ایران خبر نمیدهد؟
جرا تیترهای روزنامه ها در ایران فریبکارانه با "خبرهای دلخوش کنک" آذین بندی شده اند؟
خب، اگر بمباران داعش کار خوبی است، چرا امروز روزنامه های رژیم آنرا در بوق و کرنا نمیکنند؟
چرا پنتاگون باید خبر بمباران داعش توسط جنگنده های ایران را منعکس کند؟
چرا رژیم اسلامی در ایران از حمله های زمینی در نقاط مختلف به نیروهای داعش (همتای حزب اله در ایران که هر دو دست ساز آمریکا هستند) خبر نمیدهند؟

اگر رژیم اسلامی واقعا مردم ایران برایش مطرح باشد، نه سود آمریکای جهان خوار و شرکا، و خبر مقابله با داعش هم خبری "خوشحال کننده" برای مردم ایران باشد، چرا رژیم "امروز" از اعلام این خبر "خوشحال کننده" از مردم دریغ میکند؟
اما، همه میدانیم که رژیم جنایتکار و حنایت بار و جنایت زای سرمایه داری اسلامی وابسته به امپریالیسته به سرکردگی آمریکا برای این بر مسند قدرت توسط قلدرهای جهان نشانده شده است، تا توسط قوانین الهی خون بریزد، خون کارگران و فرزندان کارگران، خون کمونیست ها، خون سایر آزادیخواهان و ترقی خواهان، خون نویسندگان و دگر اندیشان، خون دانشجویان، خون زنان، خون کُردهای سرکوب شده دو رژیم شاه و ملا نوکرهای امپریالیستها، خون ترکمن ها... آری رژیم شیعیه در ایران با استفاده از کپک زده ترین بندهای فقه دین الهی در راستای منافع سرمایه دارای چهانی بسرکردگی آمریکای "جهان خوار" خون میریزد، (جهان خوار کلمه ای بود که خمینی جلاد سگ زنجیری امپریالیسم برای عوام فریبی از آن استفاده میکرد و توده ای و اکثریتی های خادم خمینی جلاد نیز او و رژیم خونبارش را ضداستکبار جهانی ارزیابی میکرده و میکنند) بعد هم به مردم ریاکارانه میگوید " این  اعتقادات شیعیه است که ما را سر پا نگهداشته است؛ هر کس به حکومت ولایت فقیه و "معجزات الهی" باور نداشته باشد ریختن خونش حلال است."

و البته در راستای استفاده از اهرم سرکوب گری بنام دین در خدمت سرمایه داری است که خادمین دربار شاه و ملا و اربابان جهانی آنها، برای هموار تر کردن جاده های ستم امپریالیستها، افرادی مثل مسعود بهنود، این کیف کش بورژازی کارگر کُش، که مدرک روزی نامه نگاری اش را حوزه فیضیه بی بی سی به او اعطاء کرده است، نیز برای خوش خدمتی بیشتر به رژیم شیعیه در ایران، فتوی صارد میکند که : روشنفکر ایران بایستی شیعیه باشد و گرنه روشنفکر نیست". البته از این روزی نامه نگار مرتجع اولترا راست انتظار بیشتری نباید داشت، او آنچنان کیف کشی بورژوازی در خونش است که برای خود زمانی "کیف کش" داشت و برخی ها برای تمسخرش میگفتند اگر او به خارج نمیرود برای این است که دیگر در آنجا کسی نمی تواند "کیف کش" او باشد!

ملاحظه میفرمایید که همه ی این خادمین سرمایه داری جنایت زا، حرفهایشان بوی خون میدهد! خون کارگران و فرزندان آنها که بجای تحصیل رایگان در گوشه خیابانها یا دستفروشی میکنند یا گدایی، و گرنه عزیز کرده های امثال بهنود که به جنگ نمیروند تا در راه "شیعیه روشنفکر پرور" کشته شوند!

جدا از انیکه همین فتوای بهنود نمایانگر این است  که روزی نامه نگارانی چون او چگونه به اهداف پلید پنتاگون غیر مستقیم دامن میزنند، علاوه بر آن این کیف کش بورژازی هم آن بخش از تاریخ را نخوانده است که روشنفکران ایران در دوره شاه اسماعیل صفوی( شیعیه) که توسط امپراطوری انگلیس به قدرت رسیده بود درست مثل امروز برای درقدرت ماندن جنگ شیعیه با سنی بر پا کردو در آن سنی ها را قتل عام کرد، به هند گریختند!

اینکه روشنفکر و دین از هر نوع آن در مقابل هم قرار دارند و سر سوزنی هم با هم قرابت فکری و نظری ندارند، قصد نداشتم وقت قلمم را برای افشای ماهیت طبقاتی کپک زده فکری هم چون مسعود بهنود که امروز هدفمند پرچمدار روشنفکر شیعیه میشود ، تا لابد مرتجیعنی مانند خود آخوند خاتمی را روشنفکر جا بزند، تلف کنم اما وقتی تعریف کردن از خودش را شنیدم که می گفت نقل به مضمون "...من هم مثل ارنست همینگوی و مارکز که روزنامه نگار بودند و بعد ها رمان نویس شدند کتابهایی نوشته ام... "

این قلم شکی در ماهیت طبقاتی مسعود بهنود هرگز نداشته است؛ اما خواستم از همین فرصت استفاده کنم و  به "قلم مخلمی" که قلمش در خدمت "انقلابات مخملی امپریالیستها" بوده و هست بگویم، ممکن است سر اطرافیان بسیار نادانت را با این حرفهای "گنده" و وام گرفتن از نام غولهایی مثل همینگوی و مارکز که فقر و فلاکتی که سرمایه داری باعث و بانی آن است را در رمانهای خود برای آگاهی خوانندگان برجسته ساخته اند، شیره بمالی، همینگوی و مارکز که هرگز کیف کش سرمایه داری نبوده اند که سعی مذبوحانه داری که شانه آلوده ات را به شانه آنها بسائی، همچون تویی که به گفته ی خودت همراه "هویدا" به مسافرت می رفتی، آنها از جنگهای خانماسوز نوشته اند و تاثیر آن بر زندگی طبقه کارگر! تو که تمام مدت مداح بورژازی بوده و هستی که حاصل خادمی ات فراتر از " این سه زن" ت نمیرود، را چه به مارکز و همینگوی و فالانچی! آنها آنقدر شرافت و وجدان در وجودشان بود که از تمامی صحنه های خونباری که امپریالیسم ددمنش آمریکا در سراسر دنیا می آفرید رمان بنویسند و جامعه را به سمت جلو برند، اما قلم تو نه تمام آن صحنه های مرگبار را از مردم پنهان کرد، همانطور که کشتار زندانیان سیاسی دهه شصت توسط رژیم خمینی جلاد را پنهان کرده، نه تنها از درز خبرهای روزمره ی جنایت باری که مزدوران رژیم در ایران می آفریدند و می آفریندند جلوگیری میکرد؛   بلکه سربازان وحشی آمریکا نیز "فرشتگان نجات" ارائه میدادی و میدهی؛ که جامعه را به قعر چاه " امام زمانت" میبرد و "گهواره کردن حلوا در اربعین حسینی"! البته بهنود هرگز از روزنامه نگارانی چون میرزاده عشقی و فرخ یزدی که توسط شاهان و دست نشانده های آنها به قتل رسیدند هم "جرات" نوشتن و حرف زدن پیدا نمیکند!

برگردیم به موضوع اصلی

آیا به راستی قضیه "مذاکرات هسته ای" در کار است یا نقشه دیگری مطرح است که جریان "هسته ای" را وسیله قرار داده است؟ آیا تاریخ مصرف رژیم اسلامی به سرآمده؟ و امروز همه ی آنهایی که نابودی رژیم را نابودی منافع خودشان نیز میدانند امروز باز هم برای ادامه حیات جنایت بار این رژیم از هر حیله ای استفاده میکنند تا نادان ها را فریب دهند؟  آیا امپریالیستها برای تمدید "مصرف" رژیم در نظر دارند که جنگ دیگری را به کارگران و زحمتکشان و محرومان ایران تحمیل کنند؟

به این تیتر امروز خبر در روزنامه های ایران مجدد توجه نمایید:
ظریف: ایران قدرتمندتر و آسیب ناپذیرتر از گذشته است

خب؛ این جانیان که هیچگاه توضیح نمیدهند چگونه قدرتمند تر شده؟ و چطور آسیب ناپذیرتر؟ چه عاملی باعث این امر شده است؟

آیا بمباران داعش توسط جنگنده های رژیم پیش امتحانی نیست که به آمریکا نشان دهد که رژیم الهی به مثال یک سگ گوش به فرمان صاحبش پنتاگون آمریکا است تا با همتای سرکوب گر خود (داعش) مقابله کند؟

بسیار طبیعی است که چون ما در اتاق های دربسته مذاکرات نیستیم و دسترسی به اسناد و مدارک آنها هم نیست که آنها را برای اطلاع و آگاهی عموم منتشر کرد، اما میتوان با تکیه به شناخت علمی که از ماهیت امپریالیستها و رژیم های دست نشانده آنها مانند رژیم اسلامی شاه و رژیم اسلامی خمینی و نیز با استناد به سخنان مقامات دولتی مانند رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر انگلیس و امثال آن و نیز با استناد به اخباری فاش شده این امر را تا حدود بسیاری میسر ساخت.

بازگردیم به وال استریت ژورنال، که گفته است اوبا در نیمه ماه اکتبر به خامنه ای نامه ای محرمانه می نویسد(1) که علاقه مشترک با رژیم شیعه در ایران برای نابودی داعش سُنی دارد، به این معنا که اگر خامنه ای با داعش وارد جنگ شود توافق " هسته ای " به ثمر میرسد!  به عبارتی شرط داشتن "نیروگاه اتمی" بر پائی جنگ شیعه با سنی است! و برای این منظور تا 24 نوامبر هم به او مهلت میدهد.  24 نوامبر تمام شد و مذاکرات هسته ای در پشت اتاق های دربسته مهلت بیشتر پیدا کرد.

جنگ حزب اله ایران با داعش سنی( هر دو دست ساز آمریکا) چه مزیتی برای آمریکا و شرکایش دارد؟ مخلص کلام: بدهی های میلیادری آمریکا به ایران که دسترنج کارگران و زحمتکشان ایران است و قرار بود که به ایران بر گردانده شود، میشود فروش اسلحه آمریکا و شرکاء به ایران برای برپایی جنگ شیعیه و سنی و کشته شدن کارگران و زحمتکشان و فرزندان آنها در راه دین ابزار سرکوب و کشتار ستمدیدگان و هر چه بیشتر وابسته کردن رژیم سرمایه داری اسلامی به امپریالیستهای جنگ افروز! آمریکا به این تنش در خاورمیانه برای بقای زالو صفتی اش نیاز دارد. همچنان که به تنش اسرائیل تروریست پیشه نیاز دارد!

کلام پایانی این نوشته خطاب به کسانی است که مجازات مرگ برای جانیانی مانند سردمداران رژیم و پادوهای رنگارنگ آن را درست نمیدانند، و تصمیم گیری در آن مورد را به قضات و متخصصین در امور حقوقی واگذار میکنند!
خبر سی در صد گران شدن نان در ایران را شنیده اید؟ آیا میدانید چه شکم های بیشتری شبها گرسنه می خوابد؟ آیا شکم گرسنه اعدام نیست؟

 آیا خبر اخیر، در مورد تبرئه شدن حسنی مبارک در مصر توسط "قضات و دادگاه های حقوقی" آنرا شنیده اید؟
 آیا شنیدید که چگونه او نیز مثل پیونشه جلاد بقیه عمر جنایت بارش را با پشتوانه امپریالیستها و باپشتیبانی "شبه روشنفکران" که مخالف مجازات اعدام او(کهورت سن هم عذر دیگر) بودند، با انبوه ثروتی که به جیب زده میگذارند؟ تا دیروز خودش را به موش مردگی زده بود و روی برانکار او را به دادگاه میبردند و از فردا شاهد میشویم که سرپا در کاخ هایش مشغول به خادمی بیشتر آمریکا میشود!

 آیا میدانید که هر روز کودکان کارگرانی که حقوق هایشان ماه ها به تعویق می افتد؛ فرزندان کارگرانی که بیکارند از گرسنگی و بی دارویی می میرند؟ آیا میدانید که شکم گرسنه نیز اعدام است؟
و شما این چنین از نظر مجازات مرگ جنایتکاران تفره میروید و مجازات مرگ برای آنها را "ضدانسانی" جلوه میدهید؟ و فکر میکنید که اگر امروز کمونیست ها بگویند که تنها مجازات مرگ شایسته جلادان کارگران و مبارزین راه آزادی از ستم استثمار و بردگی است زشت است و ضد بشری!

 آیا شما م ل ها در این بخش از مبارزه بین دو صندلی ننشسته اید؟ آیا مارکس و انگلس را نخوانده اید که چگونه بر کمون پاریس و اشتباهاتش اصرار داشتند؟ نه! شما رفقا، شما دوستان، که خود را نیز مارکسیست لنینسیت میدانید؛ یک چیز را باور ندارید و آنهم دیکتاتوری پرولتاریا است! م ل را تا سر دیکتاتوری پرولتاریا خوانده اید و قبول دارید! باور ندارید که قدرت دیکتاتوری پرولتاریا است که در دل بورژازی کارگر کُش وحشت می افکند. باور کنید که خونخواری به نام راکفلر، مالک بیش از 5 هزار چاه نفت، مارکسیسم را بهتر از شما ها شناخته بود، وقتی که به گفته خودش بخاطر وحشت از حمله کارگران انقلابی  که ستمگرانه شیره جان آنها را مکیده بود از مالکیت چاه های نفت بیشتر صرف نظر کرد و از طریق دیگری خون کارگران و ثروت آنها را چپاول کرد! آیا باز هم سند لازم است تا ثابت کرد که چگونه سردمداران این رژیم فرامین امپریالیستها را مو به مو در سرکوب مردم و غارت منابع ایران به پیش میبرند؟

رژیم اسلامی سگ زنجیری امپریالیسم بسرکردگی آمریکا برای بقای جنایتکارانه اش امتحان خود به آمریکا ( بمباران همتای تروریستش داعش)، به عبارتی شروع جنگ شیعیه و سنی را آغاز کرده است، در هفته های بعد اینکه مردم چگونه باید "بهای" این جنگ را بپردازند را نیز اربابان جهانی خامنه ای و شرکایش به آنها دیکته میکنند! همانطور که تیترهای خبری امروز روزنامه های رژیم را دیکته شده است!

نابود امپریالیسم و نوکران رنگارنگ آن
زنده باد انقلاب به رهبری طبقه کارگر روشنفکر و حامیان دلسوز آن و  مجازات مرگ آن برای جنایتکارانی همچون خامنه ای؛ ظریف، رفسنجانی و... که جاده ستم امپریالیستها را صاف میکنند.

دوازدهم آذر ۱۳۹۳ برابر با سوم دسامبر ۲۰۱۴


بعد از نوشتن: دیروز پس از بمباران داعش توسط جنگنده های اف 4 رژیم اسلامی در سفارت ایران در یمن بمبی منفجر میشود که البته "سفیر" را متلاشی نمیکند بلکه نگهبانان را می کشد، امروز  سیزدهم آذر مه القاعده اعلام کرد که مسئولیت بمب گذاری ها را بعهده گرفته است. برنامه های تنظیم شده از طرف پنتاگون اینگونه زمینه های جنگ را گسترش میدهد

از طرفی امروز نیزجان کری معاون اوباما: وقتی ایران به بمباران هوائی ائتلاف بین المللی پیوست پیشروی داعش را کُند کرد، اما شکست داعش سالها طول میکشد. لینک خیر 
http://www.theguardian.com/world/2014/dec/03/us-isis-iran-islamic-state

در حالیکه همچنان رژیم اسلامی حملات نظامی زمینی و هوایی به همتای خود داعش را در داخل ایران علیرغم ویدئو کلپی که تلویزیون الجزیره آنرا پخش کرده، تکذیب میکند، اما جونز سفیر آمریکا در بغداد روز چهاردهم آذرماه مطابق پنجم دسامیر به آسوشیتدپرس گفته است: " بیائید با آن مواجه شویم"، " ایران همسایه مهمی برای عراق است. بایستی همکاری بین ایران و عراق صورت بگیرد. ایرانی ها با نیروهای اطلاعاتی عراقی حرف ارتباط دارند و ما با نیروهای اطلاعاتی عراقی... ما روی آنها حساب میکنیم که..."  لینک این خبر:




لینک خبر روزنامه گاردین در مورد بمباران داعش توسط جنگنده های اف 4 رژیم اسلامی


نوشته ای که فقط یکی دو سایت آنرا آنهم داوطلبانه منتشر کردند



(1)  لینک وال استریت ژورنال در مورد نامه محرمانه اوباما به خامنه ای

(2) لینک روزنامه ایندیپندت در مورد سخنان دیوید کامرون در مورد همدستی با ایران در مقابله با داعش